چادر اطلاعاتی علیه دو قطب تروریستی در مرکز شهر اسن-آلمان
نسرين رمضانعلى
حزب اتحاد کمونیسم کارگری در مرکز شهر اسن هر هفته چادر اطلاعاتی و ميز کتاب علیه دو قطب تروریستی برپا میکند. در این گزارش گوشه هائى از برخورد مردم آلمان به مسئله تهدیدات جنگی و تحریم های اقتصادی را منعکس ميکنم.
روز شنبه گذشته یک کلاس از مدارس ابتدائی همراه با معلمین خود به مرکز شهر آمده بودند تا از بازارهای که بمناسبت سال نو و کريسمس در مراکز شهرها برپا می شود ديدن کنند. هدف اينبود ايده گيرند که چگونه در مدرسه و کلاسشان به استقبال سال نو بروند. چادر بزرگ ما که به هر طرفش عکسها و شعارهاى مختلف نصب شده است نظر هر عابری را جلب می کند. اين بچه های کوچک دبستانی هم کنجکاو شدند و همراه معلم های خود سر میز آمدند و سوال کردند که چرا ما این نمایشگاه را برپا کردیم؟ طبق معمول از معلمین خواستم که پاى طومار ما مبنى بر مخالفت با جنگ دو اردوى تروریستى را امضا کنند. یکی از بچه ها برگشت گفت ما چی اجازه داریم امضا کنیم؟ به او گفتم که ترجيح ما اينست که فقط بزرگسالان امضا کنند. دنياى شاد کودکان را نبايد به اين مسائل آلوده کرد. او نگاهی پرمعنا به من کرد و با اشاره به یک طرف گفت که این بخش فقط عکسهائی از کودکان قربانی در جنگ است. با زبانی بسیار زیبا و شیوا گفت مگر کودکان قربانی نمی شوند؟ سهم ما برای جلوگیری از این جنگ چیست؟ آنها هم می خواهند دنیای شاد داشته باشند و با این جمله که "رئیس جمهورهای دیوانه" نمی گذارند سکوت کرد. صحبتهای این کودک من را تحت تاثیر قرار داد و ناچارا یک لیست دیگری آوردم و گفتم: خوب شما هم می توانید اینجا را امضا کنید و ما اعلام می کنیم که کودکان آلمان علیه جنگ هستند و می خواهند کودکان دنیای شاد داشته باشند، بدور از جنگ، بدور از فقر و نابرابری! با قيافه اى پیروزمندانه به بقیه هم گفت بیائید امضا کنید و با احساسی خوبی محل چادر را ترک کردند.
در کنار این کودک یک آقای ایرانی همراه با دوست دخترش رد ميشد که اطلاعیه را با توضیح کوتاه به زبان آلمانی که موضوع از چه قرار دست دستش دادم و از او هم خواستم که بعد از نگاه کردن نمایشگاه عکس بیائید و طومار را امضا کند. تا اینجا را هر دو آلمانی صحبت می کردیم. اما وقتی به محل امضا رسید و دوست دخترش با کمال میل ميخواست طومار را امضا کند، گفت: می دانید چیه، من رفت و آمد به ایران می کنم. اگر این را امضا کنم و به ایران بروم با مشکلات جدی روبرو می شوم! دوست دخترش مانده بود و از صحبتهای فارسی ما چیزی دستگیرش نشد. مردد فقط نگاه می کرد چرا دوست پسرش یا همسرش او را محکم گرفته که به طرف میز نیاید؟
اما در روزهای که چادر داریم، سوالى مرتبا تکرار ميشود. همه می گویند اوضاع نگران کننده است اما آیا کسی در مقابل آمریکا می تواند کاری بکند؟ از ميان اين طيف نگران و نااميد ميشود تعدادی را ديد که خودشان زمانی از سازماندهندگان تظاهرات علیه حمله به عراق بودند. با اينحال جملگى تلاش ما را و سماجت ما که در هوای سرد ساعتها با حوصله برای مردم توضیح می دهیم تحسین می کنند. دلگرم کننده تر از همه وقتی است که با اشاره به باندورل حزب، که "زنده باد سوسیالیسم" به انگلیسی روى آن نوشته شده است، می گویند "سوسیالیسم تنها راه انسانیت از این منجلاب است".
تقریبا بدون استثنا دیدار کنندگان از ما یک سوال ثابت را دارند: این عکس کنار دست مارکس کیست؟ در باره منصور حکمت و تا آنجا که مراجعه کوتاه جا دارد توضيح ميدهيم. لبخند دوستانه اى ميزنند، اما تاثر را می شود از چهره سوال کنندگان دید. گاها دوست ندارم بگویم منصور حکمت ديگر در ميان ما نيست. بقول یکی از آلمانی ها کمونیستها باید همیشه بد شانس باشند. باشد که ما همرزمانش اين جنبش را به سر منزل مقصود برسانيم.
همین هفته گذشته بود. یکی از دور نگاهی به چادر کرد و به آرامی جلو آمد. انگار منتظر بود فرصتی پیدا کند و سوالش را طرح کند. گفت شما از ایران هستید یا عراق؟ گفتم ایران. سرش را بعنوان تحسین تکان داد. بعد سوال کرد آیا در ايران کمونیست هم هست و ایرانیانى هستند که کمونیست باشند؟ اول از اين سوال تعجب کردم. اما خیلی مختصر در مورد جنبش کمونيستى و جایگاه کمونیسم در ایران توضیح دادم و اینکه امروز در برخى مبارزات مردم شعارهای زنده باد سوسیالیسم داده می شود. خیلی خوشحال شد. با تاثر اشاره اى به عکس مارکس کرد و گفت: اگر همه می فهمیدند مارکس راه نجات را نشان داده است امروز در این جهنم زندگی نمی کردیم. با همان تاثر از زندگی خودش گفت که چطور در یوگسلاوی سابق با تنها یک بمب به هوا رفت و زندگیش در عرض چند ثانیه با خاک یکسان شد. قطر اشکی از گوشه چشمش جاری شد، سری تکان داد و رفت!
گرمى صحبت کردن با مردم و شريک شدن در نگرانى هايشان بعضا سردى هوا را از ياد ميبرد. مراجعه کنندگان، همان بشريت متمدن و ضد تروريسم و قلدرى، واقعا نگرانند و بخشا نااميد. همه اينها ميگويد که ما کمونیست کارگريها بايد کارى بزرگ صورت دهيم و بازگشت به مارکس را اجتماعى کنيم. *
|